Tuesday, November 27, 2007

*

بعد از روزها بدو بدو موفق شدم برای خاموش کردن کولر دفتر سه تا رای موافق جمع کنم. اینجا خیلی سرده جوری که خرس قطبی هم تا اعماق ته ش قندیل میبنده چه برسه به من که تو چله تابستون در حال انجمادم

گفتیم سرده فرمودند باید فرم تغییر درجه حرارت رو آنلاین پر کنید. پر کردیم, پرینت کردیم, امضا کردیم, اسکن کردیم ایمیل کردیم...بعد از یه هفته مسوول محترم تشریف آوردن برای بررسی که خون و خون ریزی شد. همکارا دو دسته شدن. دسته ای که داشتن می پختن و دسته ای که داشتن نمی پختن
یه آقای خیلی بیشعور در حالی که الکی گرمش بود و داشت به نقطه جوش می رسید رو به من که با شال گردن و کلاه نگاش میکردم گفت خانوم عزیز می تونیم دو کار انجام بدیم یا شما لباس بیشتری بپوشید یا من اینجا لباسم رو در بیارم...که با خواهش من از استریپ تیز منصرف شد
نتیجه گیری اخلاقی: آدمی که دیوارش کوتاهه خیلی غلط میکنه سردش بشه
نتیجه گیری غیر اخلاقی: من مامانم رو می خوام

3 comments:

Unknown said...

به نظر من این معضل سرما و گرما بزرگترین معضل بشریته. من خودم باید در دوجبهه منزل و سرکار برا این مساله بجنگم.

ریرا said...

آخه چرا خواهش كردي استريپ تيز نكنه؟ سرگرم ميشديد كلي. اين طفلكي هم احتمالا ميخواسته به بهانه اي هيكل چاهارشونه اش رو بكنه تو چش يكي كه كمي به چشم بياد. تازه واسه تلطيف فضاي خشك اداري هم خوب بود. پس فردا روزنامه ها هم شلوغ اش مي كردن. شما اعتصاب مي كرديد. حقوق تون رو زياد مي كردن. فقط حواست بايست مي بود كه دنبال مسبب اش نگردن. منم موافق گرما به سبك ماماني هستم.

Anonymous said...

‌يه نتيجه گيري ديگه هم مي شه كرد: شما كار نكنيد و برويد خانه تان و آن قدر گرمش كنيد كه بپزيد ...
ولي دور از شوخي، كار كردن با اين آدم هاي بيشعور كه بيخودي احساس گرما و سرماي آدم رو نمي فهمند خيلي سخته