Saturday, December 23, 2006

*
یه کهکشون توش حرف بود
نه از این حرفای بزرگ و مهم
از همین حرفای کوچک و ساده
درست مثه خودمون
گفتم که باید از همین کوچکیش شروع کرد و کم کم شکل گرفت
شاید که (روزی) از بی شکلی در آد

Thursday, December 21, 2006

*
شبیه اینایی شدم که یه عالم کادویی گرفتن
"برا بار چندم گفت: "بسته ت که رسید تو رو خدا بازش نکن تا شب کریسمس
" میگم " بار اولم نیست که کادویی میگیرم. بچه که نیستم هی سفارش میکنی
تا به در برسم آقا پستچی و بسته زیر بارون خیس آب شده بودن. از پستچیه خوب و فداکارمون تشکر کردم. چقدر حیف که کار داشت و باید میرفت وگرنه تعارفش میکردم تا به صرف چای و هندوانه حتما بیاد تو. آخه امشب شب یلداست. رفتم یه هندوانه هم وزن خودم خریدم و هیچ کی هم نیست باهام این هیولا رو شریک شه
واقعا این که میگن نمیشه هندوانه را تو فریزر نگه داشت باسه روز گشنگی حقیقت داره؟
مگه یه هندوانه را در چند وعده میشه تنهایی خورد؟
تا حالا مربای هندوانه خوردی؟
بسته رو خوب خشک کردم و فقط تماشاش کردم. اتفاقی به شدت (وحشتناک!!!!!!!!!) کنجکاو شدم که توش چیه؟! شبیه آدمای خیلی بی تربیت کادویی پیچیاش رو تیکه پاره کردم و گذاشتم کنار تا سر شب با حوصله تمام ریز ریزشون کنم. خیلی وقت بود که این همه کادویی یه جا نگرفته بودم. فقط انقده مونده بود که قلبم از هیجان بایسته
به هیچ عنوان هم از اینکه زیر قولم زدم پشیمون نیستم. کریسمس که مال ما نیست

Monday, December 18, 2006

*
آخ اگه بدونی
دلم این کافه هه خواست که ارمنیه با شیر کاکائو و گاتا
!همون که گاتاش معرکه س
قرار شد که میبریم؟

Sunday, December 10, 2006

*
من از خودم یه عالم عکس دارم
عکس با درخت
عکس با گلدون
عکس با رودخونه با چنار
اتومبیل...قله...دروازه دولاب
شبیه جوادا
قراره به زودی جذب طبیعت شم
تو از من عکسی داری که هر وقت چنار شدم من رو ازش تشخیص بدی؟