Sunday, August 12, 2007

*
چقدر خوشحالم که غیر از من یکی دیگه هم اینجاست
از صبح اون بالا نشسته و داره به من فکر میکنه
حتما داره به من فکر میکنه...نه؟
تو همه عکسا قده یک نقطه شد
نمی آد پایین تا با هم دوست شیم
دیشب تو خواب با دوربین رفته بودم حلبی آباد عکس بگیرم
تو یه خرابه رو یه سکو جغدی نشسته بود و کبوتری رو محکم در آغوش گرفته بود و مدام ناز و نوازش میکرد
صحنه حیرت آوری بود. نور کافی نبود و نگران فلاش دوربین بودم که حواسشون رو پرت کنه
...

No comments: