*
من خیلی کنجکاوم که زن و شوهر هندی اتاق بغلی با دو تا بچه چه جوری تو یه اتاق زندگی میکنن. فکر کنم به سختی...این اتاقا کوچیکن...من به تنهایی اگه توش حرکت کنم دماغم میخوره به دیوار. باسه همینه که تو اتاق ثابت یه جا می مونم و زیاد وول نمی خورم. چطور این چهار نفر اون تو زخم و زیلی نمیشن؟ یا دیوانه نمیشن! من که دیگه از دست این بچه های خرشون دیوانه شدم
از صبح یا صدای جیغ و گریه شون میاد یا تالاپ تولوپ توپشون که صد بار میخوره به دیوار
اون روز تا قفل انداختم دیدم دم در یکیشون وایساده توپ به دست و یواشکی بر و بر نگام میکنه...اینقدر نگاه و لب و لوچه و قیافه ش احمق و بامزه بود که از خیر سوراخ کردن توپه گذشتم. شاید هم برم یه دونه گنده ترش رو بگیرم بزارم جلو درشون که توپ دوست دارن
No comments:
Post a Comment