Monday, July 30, 2007

*
مثه همونی شدم که تازه از ولایت سبز و خرم اومده و در آستانه ورودش به شهر بی برگ و درخت با دهانی باز منتظر اتوبوس دو طبقه ایستاده
دیروز که دنبال آپارتمان بودم از آقای صابخونه پرسیدم اینجا که پول خونتون رو میگیرین و اینقدر هم بی ریخته حالا امنیت داره؟ گفت نمی تونم جواب بدم چون اگه بلایی سرت بیاد وقتی زنده موندی میری شکایت میکنی که فلانی گفت اینجا امنیت داره. هر چی قسمش دادم نگفت. فقط اعتراف کرد که مستاجر قبلی که یه دختر تنها هم بوده همین سوال رو پرسید و من چقدر شبیه اون خدا بیامرزم. از حرفاش حدس زدم که سر مستاجر قبلی رو همینجا تو وان بریدن. وقتی داشتیم از کنار چند تا جنازه سوسک رد می شدیم آقای صابخونه اطمینان داد که از جانب موجودات اهلی و خونگی هم خیالم راحت باشه چون هر چند وقت یه بار سم پاشی میکنن و اگه هم نکنن اینا بی آزارن و زودی با آدما دوست میشن
پروردگارا اینجا چقدر گرونه. این همه آدم رنگی رنگی و فلک زده تو شهر چه جوری خرجشون در میاد؟

No comments: