Tuesday, October 11, 2011

*

 سنگ می لرزد

کاغذ می گرید

قیچی می لنگد

...

3 comments:

mahta said...

دست ها هم می لرزند..

Damon said...

سنگ می لرزد
درسرای کوه
کاغذ می گرید
از غایِت ِ باران
و لنگر این شکسته تیغ در میانبر این گفتار
در هق هق گفته های پوچ، چرخی میگردد لنگانتر از آنکه سر رشته اش را کشان کشان به اختتام منگارد
و این مرموزگونه ثانیه هاست که در میان جادهء ابریشم در کنار تندیس بودا، در آوشخور زمان میرزد
قطره قطرهء ما، جاری تر از آن

دامون

ری را said...

ذلت نمی پذیرد؟!!