*
این اتوبوس بی آر تی ها هستن تو تهران! من جونم واسه شون در میره
هر روز از ایستگاه آزادی سوار میشم و تا چهار راه ولیعصر در کنار بقیه می ایستم و در حالی که گاهی له هم میشم آدما من رو نگاه می کنن و من آدما رو نگاه می کنم و بعد گاهی نگاشون نمی کنم و به جاش به نقطه نامعلومی نگاه می کنم تا برسیم. وقتی می رسیم و با انبوه جمعیت میریم بیرون و انبوه جمعیت میان تو و من به اون ور خیابون با هزار بدبختی می رسم درست همون لحظه همون ور خیابون احساس می کنم زنده ام و کیف میکنم از اینکه هستم در جامعه و به راستی جامعه بدون من یه پاش می لنگه
...
2 comments:
منم بدون تو پام می لنگه چه برسه به جامعه! باور کن!
اون اتوبوسا خیلی خفنن. من تا حالا جرات نکردم سوار شم. ترسیدم زیر انبوه جمعیت کاغذ بشم
Post a Comment