Wednesday, February 27, 2008

*
وقتی جدی نگام میکنه بعد خیلی جدی میگه حالا می خوام یه حرف جدی بزنم, نفسم تو سینه حبس میشه و باید برم زیر تخت قایم شم
!من تو عمرم هیچ حرف جدی نزدم. اگر هم زدم کسی جدی نگرفتتش
دیگه صبح ها دیر نمیرم سرکار, جداً

Friday, February 22, 2008

*
دیدی وقتی از یکی خوشت میاد همش می خوای ازش بنویسی؟
...

Monday, February 18, 2008

*

من از بچگی 16 فوریه ها رو دوست داشتم همون طوری که به حضرت استاد هم ارادت داشتم
...
دیروز آفتاب بود, داستان هم بود, یه ابر پف پفی و آسمان آبی هم بود
چقدر نزدیک نشسته بودیم, جوری که می تونستم سرم رو متمایل کنم به چپ و یواشکی و آهسته بزارم رو شونه ش...اون حتما ناراحت نمی شد و باز هم می خوند

Thursday, February 14, 2008

*



واقعا روز ولنتاینتون مبارک! چه روز خجسته ای
همکارم پرسید تو مادرت بهت گل میده؟! میگم تو از کجا فهمیدی که فقط مادرم ممکنه به من گل بده! رسیدم خونه همسایه می گه تو چرا ولنتاین اومدی خونه نمی ری امشب بیرون؟! حالا موندم که شبا زود میام خونه جواب همسایه م رو چی بدم
...
من این یه بیت شعر رو تقدیم می کنم به عاشقان که دیگه هوس این لوس بازی ها رو نه امشب نه هیچ شب دیگه ای نکنن
بریدند! بریدند! به جاش پماد مالیدند ***** شعر من رو تو هوا دسته جمعی قاپیدند

Tuesday, February 12, 2008

*
چند روزه سر به جیب تفکر فرو بردم شاید چیزی به ذهنم خطور کنه
چرا این جیبش سوراخه؟
...
این جوری که فکر می کنم چونه م خسته میشه

Wednesday, February 6, 2008

*

آینه ام هر روز صبح به جای من, عمه ام را نشون میده...هر سه تا شب زهر ترک ایم

Saturday, February 2, 2008

*
خاک بر سر این عشق یک طرفه. شدم مثه این دخترای آفتاب مهتاب ندیده! اصلا همین که تو رکاب دوستاشم کافیه. شاید یه روزی پنجاه درصد باقیمانده حل شد. از این جوریاست که ببینیش عاشقش میشی. اصلا بیا چند تایی دوستش داشته باشیم
...
دیدی همیشه باسه رسیدن به آرزویی یک راهی هست (بن بست هم هست!) اما باسه نرسیدن بهش هزار راه (میان بر!) هست
...
تو جاده این آهنگ که داده رو هی دوباره گوش میکردم بعد یهو هیچی نشد ولی ابر رفت کنارآفتاب تابید روم. مثه تو فیلما! فکر کردم حتما یه چیزی می شه