Wednesday, January 16, 2008

*
گفت می دونی؟! مذهب مثه یک گل سرخ که تو بیابون در میاد
بعد شکل یه گل پژمرده کشید رو دستمال. گفت اینا هم بقیه ش بیابونه
دید اخمام رفت تو لب و لوچه م و عالم هستی گره خورد...گفت البته تو هم این طوری
می خواست بگه غنیمتی مثه لنگه کفش

No comments: