Tuesday, May 22, 2007

*
چارلی هنوز که هنوزه تو فکر پسته هاییه که بهش ندادم
حقش بود!!! ولی نمی دونم چه دعایی کرد که آهش یقه م رو خیلی محکم چسبید
....
شیش دانگ حواسم پی کتابه بود و پسته های شور رو یکی یکی می ذاشتم دهنم و پوستشون رو از تنبلی با دندون میشکستم تف میکردم بیرون
در حین این عملیات هنرمندانه یکی از پوست پسته ها مثه سیریش چسبید سقف دهنم و از جاش تکون نخورد
فکر کردم چه شوخی بی مزه ای و با اینکه در پروسه پسته شکستنم تعلیق ایجاد شد اعتنا نکردم
بعد از 10 دقیقه شوخی جدی شد. اول سعی کردم با اعمال فشار جداش کنم که بی اثر موند
فکر کردم شاید پوست پسته خاصیت انقباض انبساط حالیش شه. ولی هر چی آب گرم و آب سرد و آب داغ و آب جوش قرقره کردم و تا سر حد خفگی و سوختگی و مرگ رفتم حالیش نشد و پوست پسته همچنان به چسبیدن خودش ادامه داد
شروع کردم به مسواک زدن تا محیط لغزنده شه و پوست سمج به تبعیت از قانون لغزندگی لیز بخوره. ولی بعد از سه بار مسواک زدن پوست پسته همچنان به چسبیدن خودش ادامه داد
خیلی از این سماجت ناراحت شدم و فکر کردم اگه تا شب جدا نشه چی؟؟ آیا با یه پوست پسته می تونم تا ابد زندگی کنم؟ میتونم برم سر کار؟ میتونم گزارش کار بنویسم؟ میتونم بشریت رو نجات بدم؟
آیا زنگ بزنم 911 کمک بخوام یا بهتره برم اورژانس؟ آیا بشریت میتونه من رو نجات بده؟
آیا مقادیری که بهم میخندن زیاد خواهد بود یا کم؟!! آیا عکسم رو در سی ان ان نشون خواهند داد به عنوان اولین دختر آی رانی که در آپارتمانش به چسبندگیه پسته ای یا خنگیه خدا دادی دست پیدا کرد یا خیر؟
خدایا چقدر سخته با پوست پسته زندگی کردن...ایمیل خوندن...ظرف شستن...حیرت کردن
بعد از مدتی انگشت حیرت به دهان گرفتن پوست پسته نازنین با پای خودش آمد پایین و من به عنوان درس عبرت برای بقیه پوست پسته ها اون سمج ناخلف رو با چکش خورد خاک شیر کردم

1 comment:

Anonymous said...

واي چقدر هيجان انگيز