Wednesday, May 30, 2007

*
تو آبادیه ما هیچ وقت نیاز به تلویزیون نیست
همیشه یکی هست که برنامه آشغال شب قبل رو با آب و تاب برات تعریف کنه

Tuesday, May 29, 2007

*

:یه اعتراف

بهش بگو که سایه ت روز به روز بزرگتر میشه و دیوارای خونه زیر سایه ت سالهاست از آفتاب %%% بی نصیب موندن

Monday, May 28, 2007

*
شاید گاهی اتفاقی بیفته ولی همیشه از صبح تا 5 عصر برای شخص مجهول هیچ اتفاقی نمی افته
یعنی هر روز صبح به قول خودش که میگه "شرطی شده ام" از خواب بیدار میشه...دوش میگیره...اخبار میخونه و وقتی خوب عصبانی شد راه میفته. تو راه تلفن میزنه به اولین شخصی که گوشی رو بر داشت و باهاش خوب دعوا میکنه. بعد که دیگه یه دقیقه موند به وقت اداری...سه ثانیه موند به وقت اداری...نیم ساعت گذشت از وقت اداری....وارد چراغ جادو میشه و در نمیاد تا پایان وقت اداری
...
امشب تعهد گرفتن زیاد بلند داد نزنیم. آقای غول و خانومش اینا میان تو خواب سر پول پوکر بازی کنیم

Friday, May 25, 2007

*
چطور ممکنه؟
چرا اینا اینقدر بی رحم وحشی ند؟


 - Fotopages.com

Thursday, May 24, 2007

*
قاه قاه خندیدم Axis of Evil کلی با این ویدیوی ماز جبرانی از گروه
چه خوبه که هست


Wednesday, May 23, 2007

*
ما با هم کلی حرف میزنیم
وقتی میریم کوه در مورد شرکت حرف میزنیم
و وقتی میریم شرکت در مورد روزی که رفتیم کوه

Tuesday, May 22, 2007

*
چارلی هنوز که هنوزه تو فکر پسته هاییه که بهش ندادم
حقش بود!!! ولی نمی دونم چه دعایی کرد که آهش یقه م رو خیلی محکم چسبید
....
شیش دانگ حواسم پی کتابه بود و پسته های شور رو یکی یکی می ذاشتم دهنم و پوستشون رو از تنبلی با دندون میشکستم تف میکردم بیرون
در حین این عملیات هنرمندانه یکی از پوست پسته ها مثه سیریش چسبید سقف دهنم و از جاش تکون نخورد
فکر کردم چه شوخی بی مزه ای و با اینکه در پروسه پسته شکستنم تعلیق ایجاد شد اعتنا نکردم
بعد از 10 دقیقه شوخی جدی شد. اول سعی کردم با اعمال فشار جداش کنم که بی اثر موند
فکر کردم شاید پوست پسته خاصیت انقباض انبساط حالیش شه. ولی هر چی آب گرم و آب سرد و آب داغ و آب جوش قرقره کردم و تا سر حد خفگی و سوختگی و مرگ رفتم حالیش نشد و پوست پسته همچنان به چسبیدن خودش ادامه داد
شروع کردم به مسواک زدن تا محیط لغزنده شه و پوست سمج به تبعیت از قانون لغزندگی لیز بخوره. ولی بعد از سه بار مسواک زدن پوست پسته همچنان به چسبیدن خودش ادامه داد
خیلی از این سماجت ناراحت شدم و فکر کردم اگه تا شب جدا نشه چی؟؟ آیا با یه پوست پسته می تونم تا ابد زندگی کنم؟ میتونم برم سر کار؟ میتونم گزارش کار بنویسم؟ میتونم بشریت رو نجات بدم؟
آیا زنگ بزنم 911 کمک بخوام یا بهتره برم اورژانس؟ آیا بشریت میتونه من رو نجات بده؟
آیا مقادیری که بهم میخندن زیاد خواهد بود یا کم؟!! آیا عکسم رو در سی ان ان نشون خواهند داد به عنوان اولین دختر آی رانی که در آپارتمانش به چسبندگیه پسته ای یا خنگیه خدا دادی دست پیدا کرد یا خیر؟
خدایا چقدر سخته با پوست پسته زندگی کردن...ایمیل خوندن...ظرف شستن...حیرت کردن
بعد از مدتی انگشت حیرت به دهان گرفتن پوست پسته نازنین با پای خودش آمد پایین و من به عنوان درس عبرت برای بقیه پوست پسته ها اون سمج ناخلف رو با چکش خورد خاک شیر کردم

Monday, May 21, 2007

*
وقتی زور و قدرتی بالا سرته بهش عادت میکنی
فکر میکنی سایه ش قدم به قدم مواظبته
رییس یه روز که کار به کارم نداره نگران میشم و فکر میکنم میخواد اخراجم کنه
*
کاش که لیلا بنویسه
*
خیلی هم بد نبود...اگه هنوز بود
بعد که دیگه نبود شاد شدم و همین جور اشک شادی بود که میومد
فکر کن دلت تغییر میخواد و محض خاطر دلت گلدون رو که سالهاست بدون تغییر اونجاست میندازی زمین. وقتی دلت خوب شد و گلدون هم شکست, گمان کن چیزی تغییر کرده
...نه گمان نکن
تو که مریض نیستی اینجوری
*
نمی بندمت
این رو قسم می خورم

Sunday, May 13, 2007

*
چقدر عصر یکشنبه دوست داشتنیه
آدم از تو پرانتز میاد بیرون و پشت علامت سوال گیر میکنه
علامت سوال رحم و احساس نداره
ولی فراموش کار و خنگ هم هست
هر چی گنده تر باشه بهتر میشه از زیرش در رفت

Tuesday, May 8, 2007

*
من مطمئنم زندگی جالب تر میشد اگه سیاه و سفید بود

Sunday, May 6, 2007

*
بی خوابی زده به سرم و نوستالوژی اکباتان و خاوران و حافظیه دست بر دار نیست
دلم سیگار بهمن میخواد