Monday, November 27, 2006

*
چقدر زود زمستون رسید
داره برف میباره
اولین برف سال
تا صبح باید نشست تماشاش
تا چند بشه شمرد دونه هاش رو؟
داره همه جا نو میشه
من هم نو میشم
درخت کچلمون هم بابا نوئل میشه
میرم بهش یه پاپیون قرمز بزنم

Friday, November 10, 2006

*
...یه روزه سر تا پا آبانماهی که با روزای دیگه اتفاقا خیلی هم فرق داره
شاید چون قطره های شفاف بارون درشت تره یا برگای مقاوم کمتری رو شاخه بارفیکس میزنن یا برگای بیشتری رو شیشه ماشین
...خیره شدن به من و با نگاهشون التماس میکنن که با برف پاک کن آش و لاششون نکنم
باید یه کاری کرد. اگه غیرتش رو داشتم برگها رو می آوردم تو و برا روزای بی برگی خشکشون میکردم...ولی غیرتش رو ندارم. دیرم هم شده...اما اگه غیرتش رو داشتم دیرم هم نمیشد
... گاهی روزا بی دلیل بی غیرتم
مثه روزای سر تا پا آبانماهی که دلیل نداره زود برم سر کار. چون اونجا حلوا خیرات نمیکنن
من سالهاست که دیرم میشه و جز رییس که عادت کرده کسی دیگر منتظرم نیست
از اون روزا که با یه ترمز برگ بینوا با وجود همه قشنگیاش میره زیر ماشینم و له میشه... آهنگه میگه چونست حال بستان ای باد نوبهاری کز بلبلان بر امد فریاد بی قراری
از اون روزا که شرکت داره جون میده... دیر شده و جا پارک نیست . باید آخر دنیا پارک کرد و تا اون دنیا زیر بارون آهسته قدم زد...چه اهمیتی داره که زود برسم؟ آقاهه هوس انگیز زیر بارون سیگار میکشه...تا حالا زیر بارون سیگار نکشیدم...اگه قطره ها خاموشش کنن چی؟ لابد باز میشه روشنش کرد خنگ خدا از اون روزا که دوست داری آروم آروم از کنار دیوار کهنه و بی ریخت شرکت رد شی و دستات رو یواشکی روش بکشی...زیر لب سوت بزنی و ...ای باد نوبهاری چه زود رسیدم به میز...میپرم رو صندلی....دارم بی دلیل ذوق مرگ میشم چارلی بر و بر نگام میکنه. اخمو میگه چرا خوشحالی؟ میگم از دیدنت خوشحالم سرش رو میندازه پایین و میبینم که داره لبخند میزنه