Sunday, April 17, 2011

*
  
مرد شعبده باز
از عمامه اش 
خرگوشی 
در آورد
...

1 comment:

Damon said...

مرد شعبده باز
از عمامه اش
خرگوشی
در آورد
گوشهای خرگوش بیچاره را در حین بیرون کشیدن از عمامه اش میفشُرد خرگوش پیش خودش به خدا فحش میداد که چرا گوشهایش شبیه خر هاست اما نه صدایش
مرد شعبده باز در آستین عبایش یک دستمال داشت که هر چند از یک بار در داخل آن اشگ هایش را جمع میکرد و میگفت اشگ صواب است، هرچند اشگ تمساح باشد؛ او هر چند از یکبار قسم یاد میکرد که مرغ خانه ء همسایه قاز است و به آن دم خروسی که از گوشهء عبایش بیرون آمده هیچ ربطی ندارد او میگوید در قاهره جمعیت شعبده بازان با یکدیگر برادرند و از یک آخُر خرگوش صید میکنند همینطور در سوریه شعبده بازانی هستند که بایک تیر چند نشان را میزنند و پاسپورتهای وطنی دارند و در بندر لنگه یک قازی هم ندارند که بگه من چی گفتم انگاری دارم با دیوار حرف میزنم ...
دامون