*
همین الان مثه یک دسته گل شدم از انسانیت و وقار
...
درست مثه روزای دیگه هیچ گهی نمی خوره و دو قورت و نیمش هم باقیه. انگار من و خبرگزاری ها نون باباش رو خوردیم و بهش بدهکاریم. هزار و صد بار صفحه بی بی سی و گویا و غیره رو باز میکنه و می بنده که شاید خبری باشه! از کجا معلوم که خبری نباشه؟! چه خوب که همیشه خبری هست تا لبخند رضایتی بزنه! میگه اینقدر به خبرای بد عادت داریم که اگه یه روز خبر خوبی بدن از تعجب خواهیم مرد. نگاش می کنم...هیچ اثری از مرگ و تعجب در چهره ش نیست. وقتی دنیای خبر رو سیاحت میکنه نباید زیاد نگاش کرد تا هیجان زده نشه و نخواد واسه تو هم تعریف کنه و بعد تحلیل کنه و بعد تفسیر کنه و بعد تو رو که دم دستی مورد نقد قرار بده و دمار از روزگار تو و مادر بی خبرت در آره
یه روز بد!! با جمع کردن اراده و توان و انرژی منفی ما می تونیم کم ترین چیزی بشیم که هستیم! سعی کنید میشه. فقط یادمون باشه که همیشه نصف لیوان خالی است